شرح بوسه بر رگ‌های خونین همسر
رفتم توی نمازخانه، چند تا از بچه های پاسدار آمدند. دیگه آفتاب هم زده بود. تابوت را گذاشتیم توی محوطه، منتظر صبحگاه شدم.
ارسال نظرات
captcha