دانشآموز نخبه بسیجی که همواره پدرش او را عصای دست خود میخواند، پس از شروع جنگ تحمیلی به پدرش میگوید: پدر من عصای دست تو هستم، اما اجازه بده این عصا بر سر صدام و صدامیان فرود آید و پرچم اسلام برافراشته شود.
حال و هوای غروب شلمچه با کربلا یکی است، اما «بیچاره اون که حرم رو ندیده» و من با خود میاندیشم که «آنها» که حتی زبانم از بردن نامشان عاجز است؛ شهدا را میگویم...
رفتیم اروند ... اینقدری بزرگ بود که همه اشکهای من رو تو خودش جابده ... اما اینجا هم باید از پل رد میشدم ... انگار اروند گره خورده بود با واژه عبور و گذشتن ... نی زارها و کمینهای نَفسَم !! خیلی آشنا بود این لحظهها اما باکمی تفاوت ... که امروز پرچم یاحسینِِ توی عکس، روی دوش خودم بود ...
وقتی صفحات حضور دانشجویان را در پرونده قطور مناطق یادمانی جنوب کشور ورق میزنیم به یاد اشکهای ریخته شده بر پیکرهای تکه تکه شده رزمندگان زیر شنی تانکهای عراق میافتیم و ...
جانباز دوران دفاع مقدس به بیانات رهبر انقلاب اشاره کرد و گفت: رهبر انقلاب فرمودند «که باید دانشگاه محلی برای پرداختن به امور سیاسی باشد؛ اما متاسفانه هر فرد مسئولی آنگونه که دوست دارد به این مطلب توجه میکند.
مسئول اردویی بسیج دانشجویی لرستان از برگزاری اردوهای راهیان نور دانشگاههای لرستانی با پشتیبانی قرارگاه نور بسیج دانشجویی در مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس در جنوب کشور خبر داد.