داستان راننده پراید سبزی که زنان تهرانی را بیهوش می‌کرد
در میانه‌های راه شاهرخ آبمیوه‌ای به من داد که با خوردنش بیهوش شدم و شاهرخ در مکان خلوتی طلاها و لوازمم را سرقت کرد.
ارسال نظرات